همایش «هنر و ابژه؛ رویکرد نشانهشناختی» با ارائه 14 مقاله علمی به کار خود پایان داد.
به گزارش روابطعمومی فرهنگستان هنر، همایش «هنر و ابژه؛ رویکرد نشانهشناختی»، به دبیری حمیدرضا شعیری چهارشنبه 18 اسفند 1400، با ارائه 14 مقاله علمی در فرهنگستان هنر برگزار شد.
بخش اول نشست همایش «هنر و ابژه؛ رویکرد نشانهشناختی»
نخستین نشست همایش با مدیریت مرتضی بابک معین، نشانهشناس و دانشیار زبان فرانسه دانشکده زبانهای خارجه دانشگاه آزاد تهران مرکزی، و ارائه مقالاتی از علی عباسی، مرضیه اطهاری نیکعزم و سهراب احمدی، کامران پاکنژاد راسخی و محمد هاشمی آغاز شد.
نشانه-معناشناسی ابژه در هنر خیمهشببازی
نخستین مقاله از علی عباسی، نشانهشناس و دانشیار گروه زبان و ادبیات فرانسه دانشکده ادبیات و علوم انسانی، با عنوان «نشانه-معناشناسی ابژه: گذر از «شیئی» به «اُبژة ارزشی» و از «اُبژة ارزشی» به «اُبژه-اکتانِ آگاه»، مورد مطالعه: هنر خیمهشببازی» آغاز شد. وی ابتدا با تأکید بر این مهم که «شیئی» به عنوان ماده بیشکل موضوع مطالعه نشانه معناشناس نیست و در واقع موضوع مورد نظر «ابژة ارزشی» و «ابژه-اکتانِ آگاه» است؛ به تعریف «ابژة ارزشی» پرداخت و گفت: ابژه ارزشی همان شیئی است که فرم گرفته و به «شیئی-صورت» تبدیل شده و در یک نحو یا در یک چینش معنایی با شیئی-صورت¬های دیگر مرتبط شده و نحو معناییای را تشکیل میدهد.
عباسی در ادامه توضیحات خود به نقش بدن در پروسة معنایی و تعریف «ابژه-اکتانِ» پرداخت و در این زمینه توضیح داد: اتحاد سطح بیرونی با سطح محتوایی به کمک بدن سبب می¬شود ابژة ارزشی به «ابژه-اکتانِ» آگاه بدل شود. این ابژه-اکتان حضور در جهان دارد و آگاه است و قادر است تجربه معنایی ناب و یگانه¬ای را به¬گفتمان درآورد؛ و در ادامه، در گفتمان¬های جدیدی شرکت کند.
وی سپس درباره اینکه چگونه عروسک¬های خیمه¬شب¬باز به یک اکتانِ آگاه تبدیل می¬شوند و چگونه عروسک خیمه¬شب-بازی میتواند با نمایش-دهندة خود گفتمانی داشته باشد، سخن گفت.
مجسمههای محسن وزیریمقدم، اُبژههای هنری پویا
در ادامه مقالهای مشترک از مرضیه اطهاری نیکعزم، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و سهراب احمدی، دانشآموخته کارشناسی ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی، پژوهشگر هنر و ادبیات با عنوان «گفتهپردازی در فرآیند، مورد مطالعه: مجسمههای محسن وزیریمقدم، اُبژههای هنری پویا» ارائه شد. ارائه دهنده ابتدا به تشریح ویژگی آثار محسن وزیریمقدم پرداخت و شاخصه اصلی هنر او را ، برجسته¬سازی روند آفرینش اثر همزمان با پرداختن به پلان بیان و پلان محتوا بیان کرد. وی درباره مجسمههای این هنرمند فقید افزود: برای او روند تولید اثر از خود اُبژه و اثر هنری اهمیت بیشتری مییابد. این ویژگی در مجسمه¬های متحرک او نمود بیشتری دارد. در این مجسمهها شاهد هستیم که بیننده حق دخالت در پرداخت فرمهای جدید را دارد.
ارائه دهنده هدف این مقاله را نشان دادن این مسئله که هنر تعاملی چگونه بر ارزش¬های هر بیننده تأثیر گذاشته و او را مجاب میکند تا وارد روند خلق اثر هنری شود، بیان کرد و تلاش کرد تا چگونگی گفتهپردازی و زایش معنا را در روند خلق اثر نشان دهد.
تأثیر مبانی عصبشناختی بر مدالیته دیداری در فرآیند طراحی گرافیک
کامران پاکنژاد راسخی، دانشآموخته دکتری پژوهش هنر، سومین سخنران نشست اول این همایش بود که مقاله خود را با عنوان «تأثیر مبانی عصبشناختی ادراک دیداری بر مدالیته دیداری در فرآیند طراحی گرافیکی» ارائه کرد. وی در توضیح مدالیته و انواع آن گفت: مدالیته، میزان واقعنمایی بازنمایی اُبژه توسط نشانه/متن است. انواع مدالیته دیداری از جمله مدالیته طبیعتگرا، انتزاعی، حسی و ... تاثیر بسزایی در ارزش صدق ابژه دیداری داشته و بهطور کلی رسانههای دیداری - نسبت به متون نوشتاری- ابزار توانمندتری در واقعنمایی ابژه هستند.
وی توسعه مطالعات مرتبط با علومشناختی و نوروساینس در چند دهه اخیر را موجب درک عمیقتر و گستردهتری از بنیانهای عصبشناختی ادراک دیداری دانست که کاربردهای گستردهای در زمینههای نظری و کاربردی مختلف از زیباییشناسی تا طراحی شناختی یافته است و درباره پژوهش خود تصریح کرد: در این بررسی مشاهده شد که چگونه برخی اصول و مبانی ادراک دیداری در حوزه عصبزیباییشناسی مانند اصول «تداوم خوب»، «جداسازی»، «تقارن» و «تغییر اوج» در فرآیند طراحی گرافیکی میتوانند موجد افزایش ارزش صدق انواع مدالیته دیداری شوند و کاربرد آگاهانه آنها با علم به تاثیرات عمیقی که این اصول بر چگونگی ادراک دیداری مخاطب دارند میتواند کیفیت طراحی و میزان جذابیت یا تأثیرگذاری حسی و بهتبع آن مدالیته دیداری آثار را بهشدت تحت تاثیر قرار دهد.
تفسیری نشانه معناشناختی از وجه اخلاقی محاکات کنش ُابژه
آخرین مقاله بخش اول نشست به مقاله محمد هاشمی، دانشجوی دکتری فلسفه هنر، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران، اختصاص داشت که عنوانش «بهسوی تفسیری نشانه معناشناختی از وجه اخلاقی محاکات کنش ُابژه در نسبت نظریۀ تراژدی و فلسفۀ اخلاق ارسطو» بود. وی ابتدا با این پرسش سخنان خود را آغاز کرد که چگونه میتوان تفسیری نشانه- معناشناختی از وجه اخلاقی محاکات ارسطویی اُبژه در تراژدی ارائه داد. وی سپس در تعریف تراژدی کنشگر گفت: در تراژدی کنشگر/ شخصیت آرمانی تراژدی ابژهای است که کنش وی با توجه به بافت و زمینه، تولید معنایی اخلاقی میکند که موجب عواطف ترس و شفقت در مخاطب میشود که مخاطب در اینجا همان سوژه است و عواطف ترس و شفقت، جایگاه حسی-ادراکی و انتزاعی آن را بهعنوان جسمانه معین میسازد.
هاشمی سپس به تفاوت میان جنبه نشانه معناشناختی و جنبه فلسفی اتیک ارسطویی پرداخت و افزود: تفاوت در این است که در اتیک نشانه معناشناختی ویژگی اخلاقی سطوح زبانی تنها بر مبنای وجه دگرخواهانه عواطف جسمانه/ سوژه نسبت به ابژه تعریف میشود در حالی که ویژگی فلسفی اتیک ارسطویی در تعادل میان وجوه خودخواهانه و دیگرخواهانه عواطف مخاطب نسبت به شخصیت تراژدی تعریف میشود.
بخش دوم نشست همایش «هنر و ابژه؛ رویکرد نشانهشناختی»
نشست دوم این همایش به مدیریت مرضیه اطهاری نیکعزم، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی، آغاز شد و مرتضی بابک معین، حامد طاهریکیا، ایرج نیک سرشت، ساناز مجرد و رامتین شهبازی به ارائه مقالات خود پرداختند.
چگونه «پراتیک» با عناصر جهان سبب خلق کنشی زیبایینشاختی و هنری میشود
مرتضی بابک معین، نشانهشناس و دانشیار زبان فرانسه دانشکده زبانهای خارجه دانشگاه آزاد تهران مرکزی، آخرین سخنران بخش دوم این همایش بود که مقالهاش را با عنوان «از استفاده تا پراتیک، گذر از کنشی انتفاعی به کنشی زیباییشناختی و هنری» ارائه کرد. وی توضیح داد این مقاله ضمن برقراری ارتباط میان تعامل مبتنی بر «استفاده» و نظام تعاملی و معنایی «برنامهمداری» از یک سو و از سوی دیگر پیوندِ بین تعامل ِ مبتنی بر «پراتیک» و نظام تعاملی و معنایی «تطبیق»، سعی دارد نشان دهد چگونه «پراتیک» با عناصر جهان سبب خلق کنشی زیبایینشاختی و هنری میشود.
وی به تشریح دیدگاه اریک لاندوفسکی که معتقد بر بناکردن جهان بهمثابه جهانی معنادار، است، پرداخت و در این زمینه گفت: مسئله اصلی در نظریه اریک لاندوفسکی این است که او دو کاربرد متفاوت از ابژهها را از یکدیگر تشخیص میدهد: یکی «استفاده کردن» از آنها و دیگری «پراتیککردن» با آنهاست. این مسئله در ادبیات لاندوفسکی، به این معناست که سوژه ضمن «استفاده» از ابژه در راستای هدفی که برای آن در نظر گرفته شده است، با آن بهگونهای تعامل کند که در سیر این تعامل کنشی «زیباییشناختی» و «هنری» خلق شود، کنشی که در آن سوژه، ضمن قبول درصدی از خطر و ریسک، با بالفعل نمودن توانشهای بالقوه ابژه، ارزشها و معنای تازهای را خلق میکند.
شبه اُبژهها در وضعیت دیجیتال
حامد طاهریکیا، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، در این نشست مقاله خود با عنوان «شبه اُبژهها در وضعیت دیجیتال: هنر و تنیده شدن انسان و ماشین» را ارائه داد. وی هدف اصلی مقاله خود را پرداختن به پیوند و تنیدگی مجموعهای از ابژهها دانست که ماشینی را در مفهوم اَبَر ابژه به وجود میآورند و این در وضعیت دیجیتال به تکنولوژی ذخیره و بایگانی رخدادهای زندگی اجتماعی برای تولید تاریخ و ایجاد حافظۀ جمعی منجر شده است.
این پژوهشگر افزود: ابژهها حاصل موقعیت مدرن بشر هستند. بشر توانست بهواسطۀ ساختن ابژهها قدرت آفرینندگی و تسخیر جهان هستی را بهدقت آورد. در وضعیت دیجیتال، ماشین تولید جریان تاریخ بهمثابه اَبَر ابژهای عمل میکند که هوشمند است و میتواند تصمیمگیری کند و در موقعیت تولید جریان تاریخ نقش داشته باشد. زبان الگوریتم زبانی هوشمند با قابلیت یادگیری است که بهمثابه روح ماشین تولید جریان تاریخ عمل میکند و سبب میشود تا ماشین تولید جریان تاریخ از اَبَر ابژهای مکانیکی به اَبَر ابژهای ارگانیکی و هوشمند تبدیل شود که در تنیدگی با ظرفیتهای سوژگی انسان قرار میگیرد.
وی توضیح داد: هدف اصلی این مقاله آن است که با اتخاذ رویکردی نظری و ترویجی نقشهای از روابط ایجاد کند تا مفهوم شبه ابژه را تبیین نظری کند و سپس آن را درزمینۀ هنر دیجیتال بررسی نماید.
گذر از کنشی انتفاعی به کنشی زیباییشناختی و هنری
ایرج نیک سرشت، عضو هیئت علمی پژوهشکده تاریخ علم، دانشگاه تهران با موضوع «اُبژه» در فیزیک کوانتمی و نسبت آن با انسان (سوژه) و زبان به طرح بحث پرداخت. وی در پی به این پرسش که با فیزیک کوانتمی تا چه اندازه میتوان به توصیفی ابژکتیو از جهان دست یافت، سخنان خود را آغاز کرد و توضیح داد: فلسفه علم طبیعی در دوره کلاسیک مدرن عمدتاً با کپلر، گالیله، دکارت و نیوتن توسعه یافت. اما برای دکارت فلسفه فیزیک بر اساس تفکیک شیء متفکر (سوژه) و شیء ممتد (اُبژه) گسترش یافت و فیزیک خود را مشغول شناخت «واقعیت» به معنی تام آن کرد. در این دوره علاقه به تبیین طبیعت به زبان ریاضی که منبعث از نگاه افلاطون به طبیعت بود، توسط گالیله احیا شد. در واقع علاقه به ترکیب معرفت تجربی با ریاضیات، تأثیر زیادی در گسترش و تثبیت جدایی «عین» و «ذهن» داشت.
وی بنانهاده شدن فیزیک کوانتمی در اوایل قرن بیستم را موجب تغییر وضعیت دانست و در این زمینه افزود: در واقع علم طبیعی بخشی از تقابل میان طبیعت (ابژه) و خود ما (سوژه) است. یعنی علم فیزیک، طبیعت را آنگونه که در معرض تحقیق و اندازهگیری ما قرار میگیرد، توصیف و تبین میکند. بنابراین، علم ما بهعنوان جزئی از تعامل انسان و طبیعت است. علم ما نه یک علم «عینی و واقعی» و نه یک علم «ذهنی» است. «علم» ما بین «اُبژه» از یک سو و «سوژه» از سوی دیگر قرار دارد.
نقش آینه در بازآفرینی سوژه
ساناز مجرد، استادیار گروه عمومی دانشگاه علوم پزشکی شیراز، در این نشست به بررسی نقش آینه در بازآفرینی سوژة عرفانی در منطقالطیر عطار و داستان آفرینش انسان از مرصادالعباد پرداخت. وی آینه را ابژهای دانست که از دیرباز در فرهنگ ایران و در ساحتهای هنری متفاوت حضور داشته است و از نقش آینه در معماری و تالارهای آینه تا تصویر آینه در نگارگری و جلوههای روایتی آن در اساطیر و روایتها، سخن گفت.
وی آینه را دارای کارکرد تعاملی دانست و در این زمینه توضیح داد: همواره آینه ارتباط بین انسان با خودش و در منظری وسیع جایگاه انسان را در جهان بازتعریف میکند. از این جهت که سوژه در ارتباط با این ابژه در نظامهای متفاوتی چون نظام تصحیح، پیرایش، ارزیابی، خودستایی، بازنمایی جلال و شکوه و تمرکز بر فردیت سوژه در تقابل با جهان اطراف وارد میشود. بدین ترتیب آینه اُبژهای است که از لحاظ فرهنگی ابعاد وسیعی دارد. با توجه به همین کارکردهای آینه در ادبیات نیز تعامل سوژه با آینه حامل معناهای متعددی است. در نهایت میتوان چنین گفت که کارکرد تعاملی آینه در ادبیات عرفانی با بازتعریف هویت سوژه در بستر زمان و مکان عرفانی تعریفی از رابطة سوژه و دیگری را ارائه میدهد.
مطالعه اُبژه بیماری بهمثابه دیگری از منظر نشانهشناسی فرهنگی
رامتین شهبازی، مدیرگروه سینمای دانشکده هنر دانشگاه سوره، مقاله «مطالعه اُبژه "بیماری" بهمثابه دیگری از منظر نشانهشناسی فرهنگی با نگاهی به فیلم های "شیوع" و 28 روز بعد» را ارائه داد. وی ابتدا به پیشینه فیلمهایی پرداخت که در ژانرهای متفاوت به ابژه بیماری پرداختند و در این زمینه گفت: ابژه بیماری را میتوان در ژانرهای متفاوتی در سینما مورد مطالعه قرار داد. در سینمای وحشت این ابژه در قالب نمایش بیماران روانی از سال 1920 با فیلم مطب دکتر کالیگاری ساخته رابرت وینه آغاز شده و تا امروز و فیلمهایی همچون فانوس دریایی (2019) ادامه یافته است.
وی در همین زمینه ادامه داد: در دو فیلم شیوع (2011) ساخته استیون سودربرگ، و 28 روز بعد (2002) اثر دنی بویل بر بیماری ویروسی تاکید میکنند که به سرعت کره زمین را در برگرفته و به نابودی نسل بشر منجر میشود. در این میان آشوب خود را به رخ میکشد و موجبات نابودی فرهنگ را پدید میآورد. هر دو فیلمساز متونی را شکل میدهند که نشانههای فرهنگ را در ابعاد شخصی و اجتماعی به نابودی میکشاند و در انتها فرهنگ جدیدی بازسازی و نظم را در اختیار میگیرد.
وی گفت: هدف این پژوهش مطالعه ابژه بیماری در بستر نشانهشناسی فرهنگی است بناست به این سئوال پاسخ دهد که بیماری در جایگاه یک ابژه چگونه میتواند بهمثابه دیگری، در متن فرهنگ ایجاد آشوب کند و شیوههای بازنمایی این آشوب چگونه است.
نشست سوم همایش «هنر و ابژه؛ رویکرد نشانهشناختی»
نشست سوم این همایش هم به مدیریت حمیدرضا شعیری، دبیر علمی همایش آغاز شد و احمد شاکری؛ احسان وحیدطاری؛ شاهد پیوند؛ مرضیه عقیلی و پریسا یزدانی، به ارائه مقالات خود پرداختند.
خانه-موزه بهمثابه اُبژه هنری
در ابتدا احمد شاکری، استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و ارتباطات، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و لیلا زندی مقالهشان را با عنوان «خانه-موزه بهمثابه اُبژه هنری» ارائه کردند. شاکری با شاخص قرار دادن «خانه-موزه» بهعنوان یکی از انواع مهم نهادهای فرهنگی- موزهای، توضیح داد که توصیف و تحلیل این امر رویکردی مفهومی به مسئله موزههاست.
ارائه دهنده ادامه داد: هر چند خانه-موزه فضاییست که اکنون کارکردی فراتر از نهاد فرهنگی یافته، اما در جغرافیای محیطی، بسان یک ابژه هنری یا یک مکان-ابژه هنریست، که خود دربرگیرنده ابژههای بسیاریست که بهمثابه هنر یا ابژه هنری، دریافت میشوند. همین معناسازی، جهانِ انعطافپذیر امروز موزهها را میسازد، در غیر اینصورت با مکان موزه و ابژههای مادی موزهای مواجهیم که براساس دو وظیفه بنیادین موزه یعنی نگهداری و نمایش، بیشتر بهفعل دیدن میآیند.
این پژوهشگر، گسترش کارکرد موزهها را در این موضع کلیدی دانست و در انتهای صحبت خود تصریح کرد: پیوند هنر و موزه تنها منوط به موزههای هنری و ابژههای محض هنری نیست بلکه توصیف و تحلیل و بررسی خانه-موزه و تمامی تعلقات و متعلقات آن در قالب ابژههای مختلف مکانی، انسانی، شئیی-مادی مد نظر است که از وجوه مختلفی میتوانند همان ابژه هنری تلقی شوند.
ساختارهای اُبژکتیو اثر هنری و درک زیباییشناسی از دیدگاه دوفرن
شاهد پیوند، دانشجوی دکتری پژوهش هنر دانشگاه آزاد اسلامی تهران، مقاله خود را با موضوع «ساختارهای اُبژکتیو اثر هنری و درک زیباییشناسی از نگاه میکل دوفرن» ارائه کرد. او با تشریح دیدگاه میکل دوفرن، فیلسوف پدیدارشناس فرانسوی، گفت: مبنای پدیدارشناسی هنر دوفرن معنای اصیل و آغازین واژه استتیک/ زیباییشناسی، یعنی ادراک حسی بهعنوان اصل لاینفک و جانشین ناپذیر تجربه زیباییشناسانه است. دوفرن این کار را عمدتاً با تفکیک میان اثر هنری و ابژه زیباییشناسانه انجام میدهد.
این پژوهشگر، معنا یا عناصر شناختی تجربه زیباییشناسانه در امر حسی درون را نزد دوفرن، ماندگار تلقی کرد و در ادامه صحبتهای خود، رابطهی اثر هنری با ابژهی زیباییشناختی و تفاوت این دو را تشریح کرد. پیوند در ادامه و پس از اپرای «تریستان و ایزولده» اثر «واگنر» اینطور نتیجهگیری کرد: تحلیل پدیدارشناختی ابژهی زیباییشناختی تنها از طريق تحليل اثر هنری ممكن است. اثر هنری برای درکشدن باید اجرا شود. از نظر دوفرن تا اثر هنری اجرا نشود و تماشاگری با آن روبهرو نشود اثر هنری کامل نشده و اُبژهی زیباییشناختی هم آشکار نشده است. اثر با اجرا کامل میشود و حتي وجود آن آشکار میشود و از طریق اجرا حقیقت اثر را هدف قرار میدهیم و این حقیقت ما را راهنمایی میکند.
از متنبودگی تا اُبژهشدگی پل خواجوی اصفهان
احسان وحیدطاری، کارشناس ارشد طراحی شهری، با مقاله «معماری: از متنبودگی تا اُبژهشدگی - پیکره پژوهش: پل خواجوی اصفهان» سخنران بعدی بود. او دهۀ 60 میلادی را آغاز نشانهشناسی معماری دانست و دو پرسش را برای ارائه مطلب خود مطرح کرد: آیا معماری بهعنوان ساختهای کاربردی و برای استفاده، واجد معناهایی فراکاربردی هم هست؟ دامنه و ظرفیت تولید معنا در معماری چه میزان میباشد؟
وحیدطاری ادامه داد: تا دهۀ 90 میلادی و تقریباً در تمامی مباحثی که به مقولۀ معماری پرداخته شده است، تلاشهایی شده که در نهایت با اثبات متنبودگی معماری منجر شده است. اما از دهۀ 90 به بعد با ظهور نشانهمعناشناسی عواطف، تحلیل معنای معماری از انحصار بُعدشناختی خارج شد و به بعُد حسی-عاطفی آن نیز توجه گردید که نقطۀ عطفی در نشانهمعناشناسی معماری محسوب میگردد.
او در انتهای سخنانش، به متنبودگی معماری مبتنی بر رمزگانهای عملکردی و فراعملکردی پرداخت. او در جمعبندی سخنان خود توضیح داد که چگونه کیفیتهای سازندۀ فضای تنشی در نسبت با دو فراارزش «هماهنگی» و «ضرباهنگ»، امکان تحلیل ابژۀ معماری را فراهم میسازند.
تحلیل نشانه معناشناختی گفتمانی اُبژه هنری پل ورسک مازندران
«تحلیل نشانه معناشناختی گفتمانی اُبژه هنری پل ورسک مازندران» عنوان مقاله مسعود محمدزاده و پریسا یزدانی بود. یزدانی در ابتدا گفت: پل بهمثابه ابژهای تعاملی است که میان خود و دیگری بر اساس گفتمان تعاملی ارتباط ایجاد میکند.
یزدانی همچنین، فرایند گفتهپردازی در نظام معنایی ابژه هنری در میان سنگهای عظیمی را توضیح داد که ابعاد مکان، زمان و بافت را در هم تنیده و در فضای چندوجهی یک نظام پویا و سیال را برای سوژه ادراکی پدیدار میسازد.
او در نهایت، با توضیح اینکه چگونه وجه زیباییشناسانه توانسته در طول تاریخ بر وجه عملکردی و فنی پل غلبه کند، بحثش را اینگونه جمعبندی کرد: هایپر آیکون برای سوژه ادراکی تداعی فضای چند وجهی از تعامل امر کاربردی و امر هنری بوده و نظام معنایی آن پیوسته در حال جابجایی است. از منظر در زمانی، ورسک یک ابژه فنی و حرفهای با ویژگیهای عملکردی بوده اما از دیدگاه همزمانی این پل یک اثر هنری بهشمار میرود. عنصر زمان، بافت، موقعیت رابطه انسان گذشته و امروز؛ زمینه شکلگیری تفاوت در نگاه را فراهم نموده و با وجه تاریخی پل وارد گفتمان میشود.
بازتاب معنا در اُبژه هنری پرندههای اسطورهای در طراحی لباس معاصر
آخرین سخنران این نشست، مرضیه عقیلی بود که با مقاله «بازتاب معنا در اُبژه هنری سیمرغ، کلاغ و ققنوس در طراحی لباس معاصر مبتنی بر رویکرد نشانه معناشناسی گفتمانی» در جمع سخنرانان حضور یافت. او ابتدا به خود معنای اسطوره اشاره کلی کرد و اسطوره را روایتگر خلق و ادراک ابژهها دانست. در ادامه توضیح داد: نقشمایه حیوان بالدار در فرهنگ باستان کارکرد آیینی، هنری، تقدس و ایدئولوژیک داشته است. پرندههای اسطورهای بهصورت نقشمایههای نمادین در بسترهای گوناگون هنری بهمثابه ابژه عینیت یافتهاند. استمرار نمود عینی این پرندگان بیانگر حضور عنصر تأکید و ارزشمندی در نگرش انسان دوره باستان است که درصدد همگرایی با گفتمانهای مینوی و فراطبیعی بهواسطه ابژه هنری بودهاند.
او در ادامه، پژوهش خود را در ابژههای هنری سیمرغ، کلاغ و ققنوس در دوره معاصر تشریح کرد و گفت: تغییر شکل، دگردیسی، ابهام و تناقض دیداری و حجمیشدن فرم ابژهها ما را با معنای نامتعین مواجه میسازد که از درون گفتمان ساطع میشود. بر اساس ارتباط میان ابژهها با بافت، زمان چرخشی و موقعیت ادراکی که سوژه در آن قرار گرفته، گفتمان پدیداری موجود هیبریدی را از تطبیق انسان و پرنده شکل میدهد و از تعامل روابط برونهای و درونهای از روساخت گفتمان عبور نموده و در سطح ژرف ساخت بهواسطه در هم تنیدگی ابژه و سوژه؛ نظامهای گفتمانی تنشی و شوشی متبلور میگردد.
ویژهنامه خلاصه مقالات را اینجـا مشاهده کنید.